........................................................................................

colorful ballet (code)

 

........................................................................................

lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb

Sea Arch /  Sperlonga, Italy

دانلود کتاب خاندان وصال شیرازی

animated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy night

 TheGreatWhiteCosmicBatNews: Who Is Garama?: Chapter Seventeen : A Quantum Karmic Cleansing.میرزا محمد شفیع شیرازی یا وصال شیرازی کیست؟.TheGreatWhiteCosmicBatNews: Who Is Garama?: Chapter Seventeen : A Quantum Karmic Cleansing

 

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

 

 

Related image

 

 

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

 

الهی سینۀ ده آتش افروز


در آن سینه دلی و آندل همه سوز


هرآندل را که سوزی نیست دل نیست


دل افسرده غیر از آب و گل نیست


کرامت کن درون درد پرورد


دلی در وی درون درد و برون درد


بسوزی ده کلامم را روائی


کزان گرمی کند آتش گدائی


دلم را شعله گردان سینه پر دود


زبانم کن بگفتن آتش آلود


دلم را داغ عشقی بر جبین نه


زبانم را بیان آتشین ده


سخن کز سوز دل تابی ندارد


چکد گر آب ازو آبی ندارد


دل افسرده دارم سخت بینور


چراغی زو بغایت روشنی دور


بده گرمی دل افسرده ام را


فروزان کن چراغ مرده ام را


ندارد راه فکرم روشنایی


ز لطفت پرتوی خواهم گدایی


اگر لطف تو نبود پرتو انداز


کجا فکر و کجا گنجینۀ راز


ز گنج راز در هر کنج سینه


نهاده خازن تو صد دفینه


ولی لطف تو گر نبود بصد رنج


پشیزی کس نیاید زان همه گنج


چو در هر گنج صد گنجینه داری


نمی خواهم که نومیدم گذاری


براه این امید پیچ در پیچ


مرا لطف تو میباید دگر هیچ

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

 

Embedded image permalinkوصال شيرازی - شاعر،اديب و خوشنويس برجسته قرن سيزدهمEmbedded image permalink

 

 

 

 

 

......................................................................

 

Spiromaniac

Dark Eyes

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

دو کماندار

داد چشمان تو در كشتن من دست به هم

فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست به هم

 

هر يك ابروى تو كافى است پى كشتن من

چه كنم با دو كماندار كه پيوست به هم

 

شيخ پيمانه‏ شكن توبه به ما تلقين كرد

آه از اين توبه و پيمانه كه بشكست به هم

 

عقلم از كار جهان رو به پريشانى داشت

زلف او باز شد و كار مرا بست به هم

 

مرغ دل زيرك و آزادى از اين دام محال

كه خم گيسوى او بافته چون شست به هم

 

دست بردم كه كشم تير غمش را از دل

تير ديگر زد و بر دوخت دل و دست به هم

 

هر دو ضد را به فسون جمع توان كرد وصال
 

غير آسودگى و عشق كه ننشست به هم

 

 

gif
 

شعر عاشقانه,غزل عاشقانه,بهترین غزل عاشقانه

محمد شفیع ملقب به «میرزا کوچک» متخلص به وصال «فرزند محمد اسماعیل، در سال 1197 قمری در شیراز تولد یافت. وصال پس از فرا گرفتن مقدمات صرف و نحو و خط و حکمت و تفسیر ریاضی و موسیقی و فنون ادب در خطوط هفت گانه به ویژه خط نسخ و شاعری از مشاهیر و نامورانی است که با گذشت روزگار هرگز غبار فراموشی بر نام و آثار هنری وی نخواهد نشست.
نواب رییس انجمن سخن سرایی بسمل و نویسنده ی تذکره ی دلگشا که از معاصران وصال و یکی از هنرمندان و سخن شناسان است درباره ی وی چنین نوشته است: جوانی است حمیده خصال و شاعری است عدیم المثال.... به سر انگشت فکرت، نقاب از چهره شاهدان معانی گشاید...
در اکثر خطوط، سیما، خط نسخ، به غایت خوش نویس و اکثر با درویشان و گوشه گیران انیس. صحبت نیکان را طالب و از مصاحبت ارباب مناصب هارب است...
خطوط مشکین [وی] بر عارض بیاض نمونه تولج اللیل فی النهار است و خامه ی عنبرینش چون نافه ی آهوی ختن، مشکبار، سخنانش بلند و ابیاتش هنرمندان را دلپسند، در فنون شاعری ماهر و در ایجاد مضامین بدیع ساحر، خط نسخش، ناسخ خطوط عنبرین مویان و نقاط کلکش غیرت خال رخسار مه رویان.
سخنانش لطیف است و حسبش چون نسبش شریف، صاحب دیوان است و درقصیده سرایی پی سپر استادان بربسیاری از معاصر نیش رتبه برتری دارد و دربازار سخنوری با ایشان کمتر کسی را سودای همسری...»
.در ایام شباب به حسن صورت و حسن صوت ممتاز، در شیراز محفلش مجمع ارباب کمال و اصحاب حال  و در فنون نظم ماهر، خاصه در غزل سرایی.

حکیم قاآنی شیرازی که، ازاعضا برجسته انجمن ادبی وصال بوده و همواره با این خطاط برجسته و شاعر بزرگ فارس نشست و برخاست داشته است، در قصیده ای هنر و فرهنگ و شخصیت وصال را این چنین ستوده است:

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

خهی وصال سخندان که گشته نقد سخن
به سعی صیرفی طبع او تمام عیار
نه یک شعیر ز شعرش طمع نمود صله
نه یک پشیز به نثرش طلب نمود نثار
کلامش آب روان است و طبعش از حسرت
نشسته برلب آب روان چو بوتیمار
به هفت خط جهان رفته صیت هفت خطش
ولی ز هفت خطش نیست حظ یک دینار
وصال بیش از شش سال نداشت که پدرش درگذشت. پس از پدر، میرزا عبدالرحیم یعنی پدر مادرش تربیت وصال را بر عهده گرفت. میرزا عبدالرحیم نیز دوسال بعد بدرود زندگی گفت و سرپرستی وصال به دایی وی، میرزا عبدالله رسید. میرزا عبدالله نیز پیشه اش قرآن نویسی بود وخطی 
وصال هم به راهنمایی داییش خطاطی را آغاز کرد و کم کم در قرآن نویسی به میرزا عبدالله کمک می کرد. میرزا عبدالله از کوشش وصال و دقت وی در خوش نویسی چندان خرسند نبوده است زیرا که رعایت دقایق خط، باعث کندی در کار نوشتن قرآن و فروش کمتر و سود کمتر بوده است. تا این که روزی بر وصال خشم می گیرد و کاغذ و قلم را از او می ستاند و او را از نوشتن باز می دارد. وصال که نمی توانست از نوشتن خودداری کند و توانایی خرید کاغذ و قلم را هم نداشت با زغال برسنگ های گرد حوض خانه نویسندگی و تمرین خط می کرد. دایی که شیفتگی و هنر وصال را به خط و خطاطی این چنین دید، دلش بروی سوخت و کاغذ و قلم را به وی سپرد. همین عشق به هنرآموزی و پشتکار بود که تاریخ وصال را درشمار نویسندگان زبردست جای داد.

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

سخن حکیم نظامی درمخزن الاسرار بیانگر حال چنین انسان های بلند همتی است که می فرماید:
هنر آموز کز هنرمندی
در گشایی کنی و دُرّ بندی
هر که ز آموختن ندارد ننگ
در برآرد ز لب و لعل سنگ
ای بسا تیز طبع کاهل کوش
که شد از کاهلی سفال فروش
وی بسا کاهلی که از تعلیم
گشت قاضی القضات هفت اقلیم
البته میرزای وصال افزون بر تلاش و کوشش و پیگیری از نبوغی کم نظیر برخوردار بوده است. چنان که آثارش گواهی صادق بر ادعای ماست و دیوان بیگی در حدیقه الشعراء می نویسد:«وقتی که فتحعل شاه به شیراز آمد و اوصاف او را شنید و از نزدیک دید. زیرا که، وصال قرآنی را که با هفت نوع خط نوشته و در تذهیب و تجلید آن هنرمندی بسیار به کار برده بود به شاه تقدیم کرد، فتحعلی شاه گفتند:
«انصاف آن است که میرزای وصال در هنر اسراف کرده است»
وصال دست ارادت به مرحوم میرزا ابوالقاسم سکوت داد و از مریدان طراز اول او به شمار می رفت. حضرت وصال افزون بر ارزش های والای عرفان تمام خطوط را خوش می نوشت و در خط نسخ استاد مسلم زمان بود.

وصال در آغاز«مهجور» تخلص می کرد و چون زمان مهجوری به سر آمد به اشاره پیشوای کامل خود مرحوم سکوت آن را به «وصال» تبدیل کرد.
به گفته دیوان بیگی وی در روزگار خود پیشوای شاعران و از مشاهیر گویندگان زبان فارسی به شمار می رفت و شاعران و خوش نویسانی بزرگ تربیت می فرمود که از آن جمله قاآنی و حجاب بودند.

«وصال خطوط را نیکو می نویسد، خصوصاً خط نسخ را و از جمله اهل حال در زاویه قناعت به دست رنج کتابت خود معیشت می گذراند»



وی با این که شاعری است مداح، اما هزینه ی زندگی خود و فرزندان و وابستگانش را با کتابت قرآن مجید و دیگر کتاب های عرفاء و شعراء تأمین می کرد و با تمرین و پشتکار این رادمرد بلند همت و فرزندان و شاگردان وی خط نسخ و سایر خطوط پایه و مرتبه ای والا یافتند به گونه ای که در زمان ایشان، مکتب شیراز با خط شیرازی، نه تنها در ایران بلکه در سایر کشورهای مسلمان به ویژه شبه قاره هندوستان کاملاً شناخته شده بود و خود بدین شیوه شایسته همواره فخر و مباهات می کرده است چنان که در ابیات زیر گفته است:

 

Look Deeper
 

از این که پیش کسی چون کمان دو تا نشوم
دو تا شدم چو کمان و به حلق کردم بند
همیشه قامت من قوس بود و کلکم تیر
که بود رزق مرا این کمان و تیر بسند
فاف من همه از سند و هند داد خدای
به این بهانه که خطم بدیع بود وپسند
مهین «کراسه تازی» به خط شیرازی
همی نوشتم و آمیختم گلاب به قند
ز هند دخل نمودم به فارس کردم خرج
چنو که رزق به مصرش حواله ی خود به خجند
به روز و شب هنر آموختن به خرد و درشت

ولی قناعت آموز با زن و فرزند

Exits. You can get this GIF as a phone wallpaper for free through the Zedge app. You can also get this GIF as a looping 1080p video if you support me on Patreon.  Twitter / Instagram / Shop / Patreon...


:«وصال را می توان سرآمد خوش نویسان سده سیزده [قمری] دانست و البته به واسطه پشتکار در نویسندگی و علاقه ی وافری که از کوچکی بدین کار داشته، بدین مقام رسیده است. وی انواع خطوط را به خوبی می نوشته است و میل او به نویسندگی باعث شده است که قطعات بسیاری از او به یادگار بماند. چنان که اکنون کمتر کسی است که خط شناس و جمع کننده ی خطوط خوب باشد و قطعاتی از وصال نداشته باشد». 
«امروز در هفت اقلیم کسی چون هفت خط او به یک قلم نتواند نوشت» و خود در وصف خطش می گوید:

قلم چو طوبی وارواق خطم اوراقش
به خانه ای نه که از برگ سایه ای نفکند
کس ار بگوید بر من نتافت خور بپذیر
چو گفت خط وصالم نه این از او مپسند
نه پارس بلکه از آن جا که آفتاب دمید
فزون ز خط شعاعی نبشت و بپراکند

وصال، انجمن ادبی وصال، شاگردان، فرزندان و نوادگانش خط شیرازی را به پایگاهی بلند رسانیدند و این مکتب در هند، افغانستان، مصر و ترکیه و عربستان نیز شاگردانی یافت که تا امروز در تکامل و تکوین و تدوین آن بسیار کوشا هستند.
وصال در قصیده ای با کلک زیبا نگار خویش این گونه به سخن نشسته است:

 

ای کلک من ای کشته دانش ز تو سیراب
حکمت ز تو با فضل و فضیلت ز تو با آب
صُحف از تو چنان چون دمن از ابر بهاری
وحی از تو چنان چون چمن از مهر جهان تاب
افشانده به صحرای ختن نافه ی تبت
پوشیده به خوبان حبش دیبه سقلاب
هم فضل چو مه پاره و نقش تو مشاطه
هم وحی چو استاره و سطر تو سطرلاب
جولاه سخن باقی و صراف سخن سنج
صورتگر معنایی و مشاطه ی آداب
برخطه ی خط ای ز تو خطی صفتم حکم
بر کشور فضل ای ز تو مصری گهرم آب
...گویند که ماند ز تو شعر و خط دلکش
سودی چه بود خوش تر ازاین خون خور و دریاب
ناگفته نماند که وصال هم چنان که در خط به ویژه خط نسخ و نستعلیق در روزگار خود ممتاز بود در میدان شعر و مکارم اخلاق و فضایل و عرفان نیز پیشتاز بود و یکی از بزرگ ترین شاعران دوره ی فتحعلی شاه و محمدشاه به شمار می رفت. وصال در انواع شعر استادی در سر حد کمال بود و با این که از شاعران مکتب خراسانی و عراقی پیروی می کرد، صفات اصلی بهترین نمونه های سبک کلاسیک را حفظ کرده است. او مثنوی بزم و وصال را در بحر تقارب ساخت و داستان شیرین و فرهاد وحشی بافقی را، که ناتمام بود به اندازه ای خوب و استادانه به پایان رساند که هر منتقد دقیق و تیز بین و سبک شناسی در تشخیص و بیان تفاوت آغاز وانجام داستان دچار اشکال می شود. هم چنین استقبال های نغز و زیبا و دل انگیز وی از غزلیات سعدی از ارج و ارزش ادبی والایی برخوردار است.
وصال شاعری است مداح و قصیده سرا و دارای همه ی صفات یک شاعر درباری. دیوانش به قول خود او «انباشته از مدح بزرگان است» با این همه در سراسر دیوانش از بیهودگی مدح و مداحی شکوه سر داده و زمانی که گروهی از دوستانش از او می خواهند که دیوانش را با خط خودش بنویسد در پاسخ آن ها می گوید:
ز من خواهند یاران دفتر اشعار من هر یک
که با خط خوشش با این تن فرسوده بنویسم
توانستم اگر آن مدحت نابوده را گفتن
و لیکن چون توان بر کاغذ نابوده بنویسم
بسی بیهوده گفتم تا که شد بیهوده دیوانی
کنون باید که این بیهوده را بیهوده بنویسم

 وصال به فرزندانش این گونه اندرز می داده است:
«شعر نیکو صنعتی است و شاعری زشت حرفتی، چه آن بحری از دانش و فنی از حکمت است و این نوعی از سوال و کدیت، الا آن که شاعران به نظم سوال کنند و گدایان به نثر در یوزه نمایند»

شعر زیر هم در نادرستی شغل مداحی از وصال است:
از هر چه هست صنعت شعر است برگزیده
بدتر ز شغل شاعر هم هیچ کس ندیده
وصال را می توان، خطاطی خوش سرشت، عارفی وارسته، آموزگاری مهربان، هنرمندی فروتن و شاعری منبع الطبع و خجسته خصال و زود رنج گفت. درسال های پایانی زندگی در اثر نوشتن زیاد چشمش آب آورد و نابینا شد، یک سال در نابینایی گذراند تا چشم پزشکی به شیراز آمد و چشمش را میل زد و دوباره بینایی خود را به دست آورد. با این که پزشک به او گفته بود که از خطاطی و نوشتن زیاد پرهیز کند، وصال این پرهیز را بر خود روا نمی دانست و دوباره به نوشتن روی آورد. چندی نگذشت که بینایی خود را کاملاً از دست داد و پس از سالی که در فراق کاغذ و دولت و قلم نی و دفتر، نالان و رنجور بود درسال 1262 قمری، شمع وجودش خاموش شد و در حرم حضرت احمدبن موسی نزدیک قبر پیشوایش میرزای سکوت به خاک سپرده شد.
تاریخ درگذشتش را فرزندش داوری با افزودن یک الف «مات الوصال و مات العلم و الادب» یافته و فرزند دیگرش حکیم  قطعه ای چنین گفته است:
«با دوست به وصل جاودانیست وصال» برابر 1262 قمری

پس از وصال فرزندانش، انجمن وصال را زنده نگه داشتند و در تربیت خطاطان برجسته و شاعران هنرمند خدمات فرهنگی حوزه ی ادبی پدر را تداوم

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

بخشیدند. افزون بر آثار خطی که پیش از این گفته شد آثار علمی، ادبی، حکمی و عرفانی وصال به شرح زیر است:
1. دیوان اشعار افزون بر سی هزار بیت چاپ شده در دو جلد به همت دکتر محمود طاووسی.
2. اتمام خسرو و شیرین وحشی بافقی.
3. مثنوی بزم وصال شامل هفت هزاربیت در بحر تقارب.
4. صبح وصال به شیوه ی گلستان سعدی.
5. شرح مقالات زمخشری.
6. رساله ای در حکمت و کلام.
7. رساله ای در علم موسیقی برگزیده از فارابی.
8. رساله ای در عروض و قوافی
9. سفینه وصال «شامل اشعار متفرقه».
10. تفسیر احادیث قدسی.

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

فرزندان وصال را که هریک به مصداق «شاخ گل هر جا که می روید گل است» بودند به ترتیب سن در زیر می آوریم:
1. میرزا احمد وقار متولد 1232 قمری که خط نسخ را به شیوه ی استاد بزرگ میرزا احمد نی ریزی می نوشت و در خطوط ثلث و رقاع و شکسته مهارتی به سزا داشت.
2. میرزا محمود حکیم متولد 1234 قمری، خط نستعلیق را خصوصاً با قلم خفی خوش می نوشت.
3. میرزا محمد داوری متولد 1238 قمری، هفت خط را خوش می نوشت و خط نستعلیق و شکسته را زیبا و خوش تر می نگاشت.
4. میرزا ابوالقاسم فرهنگ متولد 1242 قمری، در نوشتن هفت خط به مقام استادی رسیده بود و از خوش نویسان نامدار زمان خود بود. خط ثلث را چون یاقوت مستعصمی می نگاشت. وی چندین جلد کلام الله مجید را به شیوه ی پدر با چهار خط نوشته است.
5. میرزا اسماعیل توحید متولد 1246 قمری، هفت خط به ویژه خط نسخ را بسیار خوش می نوشت. از وی قرآن هایی با چهار خط و دو مثنوی به خط نسخ به یادگار مانده است. یکی از هنرنمایی های توحید، این بوده است که یک دانه برنج گرد را هموار نموده و بر روی آن سوره ی توحید را با امضاء توحید می نگاشته، بزرگان شیراز و تهران از آن دانه ها به دست آورده نگین انگشتری و زینت بازوبند خویش می نمودند.
6. میرزا عبدالوهاب یزدانی متولد 1252 قمری، خط نسخ و نستعلیق شکسته را چون میرعماد و درویش می نوشت.

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

ماجرای بینا شدن وصال

چشم‌های وصال براثر زیاد نوشتن آب می‌آورد. طبیب بعد از معاینه چشمش او را به شرطی درمان می‌کند که دیگر شعر ننویسد و خطاطی را کنار بگذارد. مدتی بعد از بهبودی وصال دوباره سراغ شعر و خطاطی می‌رود. سرانجام به‌طور کل بینایی خود را از دست می‌دهد.

یک‌شب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم )را در خواب می‌بیند ، پیامبر به او می‌گوید: چرا برای مصیبت‌های حسین (و حسن) شعر نمی‌گویی و مرثیه نمی‌خوانی تا خدای متعال تو را شفا دهد. در همان لحظه خانم فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیه) می‌آید و می‌گوید: وصال! اگر شعر مصیبت گفتی اوّل از حسنم شروع کن؛ زیرا او خیلی مظلوم است.

مراثی وصال شیرازی (در رثاء اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام)

از صبح آن روز وصال شروع به سرودن این شعر کرد

از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد

آن طشت را  ز خون‌جگر باغ لاله کرد

هنوز بیت بعد شعر را نگفته بود که فهمید چشم او بینا شده است. و ادامه شعرش را این‌چنین گفت:

خونی که خورد در همه عمر، از گلو بریخت

دل را تهی زخون دل چندساله کرد

نبود عجب که خون‌جگر گر شدش به جام

عمرش روزگار همین در پیاله کرد

نتوان نوشت قصه درد و مصیبتش

ورمی توان ز غصه هزاران رساله کرد

زینب درید معجر و آه از جگر کشید

کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد

هر خواهری که بود روان کرد سیل خون

هر دختری که بود پریشان کُلاله کرد

یا رب به اهل‌بیت ندانم چه سان گذشت

آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت

زينب چو ديد پيكري اندر ميان خون
چون آسمان و زخم تن از انجمش فزون

بي حد جراحتي نتوان گفتنش كه چند
پامال پيكري نتوان ديدنش كه چون

خنجر در او نشسته چو شهپر كه در هما
پيكان در او دميده چو مژگان كه از جفون

گفت اين به خون طپيده نباشد حسين من
اين نيست آن كه در بر من بود تا كنون

يك دم فزون نرفت كه رفت از كنار من
اين زخمها به پيكر او چون رسيد چون؟

گر اين حسين قامت او از چه بر زمين
ور اين حسين رايت او از چه سرنگون؟

گر اين حسين من، سر او از چه بر سنان
ور اين حسين من، تن او از چه غرق خون

يا خواب بوده ام من و گمگشته است راه
يا خواب بوده آنكه مرا بوده رهنمون

ميگفت و ميگريست كه جانسوز ناله اي
آمد ز حلق پادشه تشنگان برون

كاي عندليبِ گلشن جان آمدي بيا
ره گم نگشته خوش به نشان آمدي بيا

آمد به گوش دختر زهرا چو اين خطاب
از ناقه خويش را به زمين زد به اضطراب

چون خاك جسم برادر به بر كشيد
بر سينه اش نهاد رخ خود چو آفتاب

گفت اي گلو بريده سر انورت كجاست
وز چيست گشته پيكر پاكت به خون خضاب؟

اي مير كاروان، گهِ آرام نيست،خيز
ما را ببر به منزل مقصود و خوش بخواب

من يك تن ضعيفم و يك كاروان اسير
وين خلق بي حميّت و دهر پر انقلاب

از آفتاب پوشمشان يا ز چشم خلق
اندوه دل نشانمشان، يا كه التهاب؟

دستم ز چاره كوته و راه دراز پيش
نه عمر من تمام شود نه جهان خراب

لختي كه با برادر خود شرح راز كرد
رو در نجف نمود و درِ شكوه باز كرد

كاي گوهري كه چون تو نپرورده نه صدف
پروردگانت زار و تو آسوده در نجف

داري خبر كه نور دو چشم تو شد شهيد
افتاده شاهباز تو از شرفه ي شرف

تو ساقي بهشتي و كوثر بدست توست
وين كودكان زار ِ تو از تشنگي تلف

اين اهل بيت توست بدين گونه دستگير
اي دستگير خلق نگاهي به اينطرف

اين نور چشم توست كه ناوك زنان شام
دورش كمان گشاده، چو مژگان كشيده صف

چندين هزار تن قدر انداز و از قضا
با آن همه خطا همه را تير بر هدف

هر جا روان ز سرو قدي جويي از گلو
هرسو جدا ز تاجوري دستي از كِتَف

تا كي جوار نوح، لب نوحه برگشاي
يعقوب سان بنال كه رفت يوسفت ز كف

چون نوح بر گروه و چو يعقوب بر پسر
نفرين لا تذركن و افغان وا اسف

چندي چو شكوه هاي دلش بر زبان گذشت
زان تن ز بيم طعنه ي شمر و سنان گذشت

آن جسم پاره پاره چو در خون طپان فتاد
لشگر به خيمه گاه وي از هر كران فتاد

از سوز آه و ناله ي اطفال خشك لب
آتش به خيمه گاه امام زمان فتاد

هر پردگي كه حور بهشتش به بردگي
در دست ديو سيرتي از كوفيان فتاد

هر گوهري كه ملك دو كونش بها نبود
در آستين بد گهري رايگان فتاد

شد خاكِ راه ،معجر و بر روي اين نشست
شد تاب زلف چون غل و در پاي آن فتاد

ياري نه تا كه بدرقه ي بيكسان كند
بر خواست گرد و از پي آن كاروان فتاد

شد سوي قتلگاه و عنان گيرشان قضا
سوزي بود كه در دل هر يك به جان فتاد

گلهاي نو شكفته چو ديدند پايمال
هر يك چو عندليب در آه و فغان فتاد

دختر به جستجوي پدر، زن به فكر شوي
مادر به جسم كشته ي پور جوان فتاد

زينب چو ديد جسم برادر به ناله گفت
يا رب كسي به روز چنين ميتوان فتاد؟

خويش از شتر فكند، بر آن جسم چاك چاك
مانند عندليب كه در بوستان فتاد

رو كرد سوي يثرب و ميگفت با رسول
كاي جدّ پاك اينهمه قربانيت قبول

كاي آفتاب برج حيا حال ما ببين
ما را در آفتاب اسير جفا ببين

آن موي كه شستي و جبريل آب ريخت
از خاك راه و خون گلويش حنا ببين

آن را كه پاي مهد نخفتي شب دراز
مهدش ز خاك پر شرر كربلا ببين

هر روز در دياري و هر شب به منزلي
بر دختران خويش چه گويم چها ببين

آنرا موكّلي ز غضب در عقب نگر
وين را ستمگري ز جفا بر قفا ببين

نعلينشان نمانده به پا، مقنعه به سر
پوشيدگان برهنه ز سر تا به پا ببين

وآن ناتوان كز آل عبا يادگار ماند
ني بر سرش عمامه نه بر تن ردا ببين

گوش دريده، دست بريده درون خاك
هر سو جدا نظر كن و هر سو جدا ببين

اي مادر از ستيزه ي ايام داد داد
زان جام غم كه با من ناكام داد داد

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif


^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^

میرزا محمد شفیعی شیرازی یا وصال شیرازی کیست؟ -

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

STRAIGHT-UP THE HEADS^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^STRAIGHT-UP THE HEADS

توحی شیرازی

 

بازی زلف تو امشب به سر شانه ز چیست؟

خانه بر هم زدن این دل دیوانه ز چیست؟

گر نه آشفتگی این دل مسکین طلبی

الفت زلف پریشان تو با شانه ز چیست؟

هرکسی از لب لعلت سخنی میگوید

چون ندیده ست کسی اینهمه افسانه ز چیست؟

حالت سوخته را سوخته دل داند و بس

شمع دانست که جان دادن پروانه ز چیست

دوش در میکده حسرت زده میگردیدم

پیر پرسید که این گریه ی مستانه ز چیست؟

گفتم: از هست در این خانه کسی روی نمای

ور کسی نیست بنا کردن این خانه ز چیست؟

گفت: جامی ز می ناب به “توحید” بده

تا بداند که نهان ماندن جانانه ز چیست

STRAIGHT-UP THE HEADS********************************************STRAIGHT-UP THE HEADS

 

 

 

وصال  شش پسر داشت: وقار، حکیم، داوری، فرهنگ، توحید، یزدانی. که جملگی شاعر و خوشنویس بودند و از مشاهیر سده سیزده هجری

به‌شمار می‌آیند.

 

 

 

 

آرامگاه وصال

Digital art selected for the Daily Inspiration #1441

**********************************************************

حکایت،

گویند روزی ناصر الدین شاه تمام ادیبان را جمع کرد و پرسید حافظ در غزلی گفته است

بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت

اگر این بلبل خوش بوده است، پس چرا ناله‌های زار داشته ؟؟!اما از پاسخ هیچ یک از ادیبان راضی نشد. بنابراین نامه‌ای برای شاعر بزرگ معاصر خود، «وصال شیرازی» نوشت و معنای دقیق این غزل حافظ را جویا شد.

نامه زمانی به دست وصال رسید که او عزادار فرزندش بود. وصال، نامه ناصرالدین شاه را در نیمه شب مطالعه میکند و برای کشف معنای حقیقی این ابیات، رجوعی به اعداد ابجدی حروف الفبا که روح حروف و کلمات است میکند و در میابد که:عدد ابجدی بلبلی برگ گلی، با ابجد حروفِ حضرات علی، حسن، حسین علیهم السلام مطابقت دارد؛لذا پاسخ پادشاه را به زبان شعر به این صورت بیان میکند که:

green-approach.com is making a commitment with you to always serve you the  best there is for your health always… | Beautiful nature, Nature pictures,  Amazing nature

 

animated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy night

خسروا در حالتی کین بنده را غم یار داشت
یادم آمد کز سئوالی آن جناب اظهار داشت

در خطوط شعر حافظ گرچه پرسیدی زمن
بلبلی برگِ گلی خوشرنک در منقار داشت

فـکـر بــسـیـاری نـمـودم، لـیـک مـعلـومـم نـشـد
چونکه شعرش در بُطون اسرار بس بسیار داشت

نیمه شب غواص گشتم در حروف ابجدی
تا ببینم این گُهر ، آیا چه دُرّ ، در بار داشت

بلبلی برگِ گلی شد ۳۵۶
با علی و با حسین و با حسن معیار داشت

برگ گل سبز است و دارد آن نشانی از حسن
چونکه در وقت شهادت سبزی رخسار داشت

رنگ گل سرخ است این باشد نشانش از حسین
چـونـکه در وقـت شهـادت چهـره ای گلنار داشت

بلبلی باشد علی کز حسرت زین برگ و گل
دائما آه و فغان و ناله‌ی بسیار داشت

TheGreatWhiteCosmicBatNews: Who Is Garama?: Chapter Seventeen : A Quantum Karmic Cleansing*************************************TheGreatWhiteCosmicBatNews: Who Is Garama?: Chapter Seventeen : A Quantum Karmic Cleansing

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درجمعه ۷ شهریور ۱۳۹۹ و ساعت 3:18 |


Powered By
BLOGFA.COM


Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
خطاطي نستعليق آنلاين





کتابخانه گنجور